شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از سوزِ تب تـوانی به پیکـر نـداشتی فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی یـادِ خـدیجه می کـنـی و آه می کشی یعنی که تاب دوریِ هـمـسـر نداشتی بعد از غدیر و توطـئه هایِ منـافـقـین دلـشـوره جـز غـریبی حـیدر نداشتی میـخـواستی سفارش حقِ عـلـی کـنی امّا چـه فــایــده که تو یــاور نداشتی عمری برای اینکه هدایت شوند خلق در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی وقتی صدایِ فـاطـمـه آمد که سوخـتم در عرش می شنـیدی و باور نداشتی رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفـس تـابِ صـدایِ نـالـۀ دخـتــر نـداشـتـی مسمار داغ بود و لب از سینه برنداشت آنـجـا مگـر بهشت مُـعـطّـر نـداشتـی پـنجـاه سـالِ بعـد مشخـص شود چرا از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی وقـتـی عدو محاسن او را گرفته بود از ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی |